چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سرافشانیم بهمن؛ انقلاب؛ خمینی؛ مرگ ملک عبدالله؛ همه و همه خبر از یک حقیقت می دهد؛ از مسجد الحرام به طرف هتل زهره السعد آمدم راه چندانی نبود؛ تنها با یک بار سوار شدن ،مقابل ورودی فندق زهره السعد پیاده می شدیم؛ بیداری در شب، کنار بیت الله الحرام؛ تلاوت قرآن و چند رکعت عشق؛ روح را جلا داده بود، رنگ روی زائران چون بلور می درخشید؛ نور ماه هم بر جلای باطنشان رشک می ورزید،... وارد اتاق شدیم؛ به عادت همیشه قبل از هر چیز دستم به طرف دکمه تلویزیون رفت؛ در شبکه عربستان خبر مرگ ملک عبدالله را دیدم دهانم از تعجب از باز مانده بود ، انگار نه انگار؛ گویی نه کسی آمده بود و نه کسی رفته بود؛ تنها پادشاه جدید را نمایش می داد که بر تخت نشستنش را تبریک می گفتند. ناخودآگاه به یاد 14 خرداد سال 68 افتادم که خبر رحلت جانسوز پیر جماران خمینی کبیر در کشور امام زمان ایران طنین انداز شد گویی قیامتی بر پا شده بود و تو بهتر از من می دانی که شد آنچه شد. بر خود بالیدم و به پویایی مکتبم نازیدم. تنها فکر ظهورش مرا به خود مشغول و کاروان را در یادش مست نمودم که آل سعود روزی خواهند رفت و تنها اوست که می آید...... [ جمعه 93/11/10 ] [ 8:39 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................